اين دوره از ادب فارسي از حملة چنگيز (616ق/1219م) آغاز ميشود و تا حملة تيمور (782ق/1380م) ادامه مييابد . نابسامانيهاي ناشي از حملة چنگيز در نيمة نخست سدة 7ق/13م منجر به ركورد نگارش آثار جديد ، و در نيمة دوم اين سده موجب ركود تعليم و تعلم گرديد؛ اما فراواني شاعران و آثار ادبي اين دوره نتيجة چند عامل است نخست آنكه اديبان سرشناس اين دوره همگي به كشورهاي مجاور گريخته ، و در پناه حاكمان محلي فعاليت خود را ادامه دادهاند ؛ دوم آنكه عواقب هجوم مغولان همچون هر هجوم و تغيير ديگري ، مدتها بعد از وقوع آشكار شد ؛ سوم آنكه در حملة مغولان ، بسياري از آثار ادبي سدههاي پيشين به طور كلي نابود شد ، حال آنكه پس از حملة مغول ديگر چنين تحولات بنيان كني در ايران روي نداد و از اينرو ، آثار بر جا مانده از دوران مغولان بيكم و كاست باقي ماند و همين امر موجب اين شبهه شد كه آثار ادبي در دورة مغول از نظر كمي رشد چشمگيري داشته است.
شعر : در اوايل دورة مغول با ظهور دو شخصيت بينظير در ادبيات فارسي روبهرو هستيم : نخست مولوي (604-672ق) و ديگر سعدي (ح606-691ق) (ه مم) .
در همين عصر ، شاعراني در خارج از ايران به گسترش زبان فارسي كمك كردند . از جمله اميرخسرو دهلوي (651-725ق/1253-1325م) شاعر ايراني تبار تربيت يافتة هندوستان بود كه قصيدهها ، غزلها و مثنويهاي او شهرت دارد؛ همچنين اميرنجمالدين حسن سجزي ، معروف به حسن دهلوي (651-729ق/1253-1329م) نيز از شاعران فارسي زبان هندوستان در اين دوره است.
در سدة 7ق/13م غزل فارسي در دو شكل كلي سروده ميشد : نخست غزل عاشقانه كه نمونة برتر آن سرودههاي سعدي است و ديگر غزل عارفانه كه دنبالة همان شيوهاي است كه عطار در شعر عرفاني مطرح كرده بود و در اين عصر فخرالدين عراقي و مولوي آن را به كمال رساندند.
در پايان سدة 7ق ، غزل عارفانه و عاشقانه درهم آميخت و شيوة جديدي پديد آمد كه افكار عالي عرفاني و حكمت و وعظ را در لباس تفكرات شاعرانه و زبان لطيف غزلسرايي و دقت در حفظ ظاهر الفاظ منتقل ميكرد . از جمله شاعران اين شيوه ميتوان از اوحدي مراغهاي ، خواجوي كرماني ، عماد فقيه و به ويژه از حافظ ياد كرد.
در اوايل سدة 7ق بر اثر رواج سياست دينيي كه از قرون 5 و 6ق آغاز شده بود ، و به دنبال حملة مغول انديشههاي ملي رو به ضعف نهاد و نظم حماسههاي قهرماني ـ ملي از رواج افتاد و در عوض نوعي حماسة تاريخي و گاه ديني جاي آن را گرفت. از جملة اين حماسهها ، در اين دوره ميتوان به شاهنشاه نامه از مجدالدين محمد پاييزي نسوي اشاره كرد كه امروزه اثري از آن بر جا نمانده است . اين اثر مقدمهاي است براي تغيير مسير شعر حماسي فارسي از موضوع قهرماني ـ ملي به موضوع تاريخي.
يكي از موضوعهاي خاص ادبيات اين دوره ، انتقاد است كه شكل طنزآميز آن با ظهور عبيدزاكاني (د722ق/1370م) به اوج ميرسد . از شاعران و نويسندگان اين دوره كه از پيشروان انتقاد بودهاند ، سيف فرغاني سعدي عبيدزاكاني و حافظ سهم بيشتري دارند.
گروه ديگري از شاعران اين دوره به جاي انتقاد از فساد زمان ، به ترويج اخلاق و پندآموزي روي آوردند كه سرآمد آنان ابنيمين فريومدي (د769ق/1368م) است.
در مجموع ، دورة مغول دورة غلبة ادبيات عرفاني است . در اين دورة موضوعهاي شعر فارسي ، بيشتر رنگي از عرفان دارد و از اين رهگذر ، مباحث تربيتي و اجتماعي هم در قالب مثنويهاي عرفاني عرضه شده است كه نمونههاي اعلاي آن ، مثنوي معنوي از مولوي ، گلشن راز از شيخ محمود شبستري و جامجم از اوحدي مراغهاي است.
زبان فارسي كه در اوايل سدة 7ق با آميختن به زبان عربي ، شكلي منسجم و استوار يافته بود ، در اين دوره نيز تا حد زيادي با واژههاي مغولي و تركي آميخت و از طرفي با مهاجرت ايرانيان به هند ، اين زبان در آن ديار نيز گسترده شد.
نثر : نثر فارسي در دورة استيلاي مغول تا حملة تيمور رونق داشت . به اشارة صفا علت مهم اين امر ، حذف نفوذ سياسي خلفا ، پايان يافتن مركزيت بغداد و قطع رابطة ايران با ملتهاي اسلامي عربي زبان بود .
در اين دوره از سويي نثري سرشار از صنايع بديعي ، گزافهگويي ، درازنويسي و مفاهيم توخالي متداول شد كه انباشته از واژههاي عربي بود و نمونة بارز آن تاريخ وصاف از وصاف الحضرة شيرازي است و از سوي ديگر ، سادهنويسي نسبي با حفظ ويژگيهاي نثر اين دوره از سوي رشيدالدين فضل الله و برخي مورخان ديگر دنبال شد.
برخي از نويسندگان اين دوره مثل نويسندگان طبقات ناصري ، تجارب السلف و تاريخ گزيده در نگارش آثار خود ، نثر ساده را به كار بردهاند ، در حالي كه در همين دوره نويسندگاني چون عطا ملك جويني و نسوي از شيوة نثر مصنوع در آثار خود بهره جستهاند. برخي از نويسندگان ، در اين عصر ، هر دو سبك ساده و مصنوع را در يك كتاب به كار گرفتهاند ، مثل شمس قيس در المعجم كه مقدمة آن موضوع ، و متن آن ساده است.
از ميان نويسندگاني كه در سدههاي 7 و 8 ق/13 و 14م آثار علمي خود را به زبان فارسي نوشتند ، ميتوان از خواجه نصيرالدين طوسي (597-672ق/1201-1273م) نام برد . وي اساس الاقتباس را در منطق معيار الاشعار را در عروض ، اخلاق ناصري را در حكمت عملي ، و اوصاف الاشراف را در تصوف ، به نثري ساده نوشت . همچنين افضلالدين محمد كاشاني (د707ق/1307م) ، معروف به بابا افضل ، رسالههاي فلسفي خود را به نثري فصيح و روان نگاشت .
علامه قطبالدين مسعود شيرازي (634-710ق/1237-1310م) كه در طب و فلسفه و رياضيات و نجوم تسلط داشت ، درة التاج را كه دائرةالمعارف فلسفه است ، به شيوة نثر سادة علمي اين دوران نوشت.
با آنكه حملة مغول يكي از عوامل مهم ركود فرهنگ ايران در سدههاي 7و8ق به شمار ميرود ، ولي در عين حال ، تاريخنگاري در اين عصر در ايران رواج يافت ، تا جايي كه به باور ريپكا آثار تاريخي بر جا مانده از عصر مغول را ميتوان عاليترين آثار تاريخي جهان اسلام به شمار آورد و اين همه مرهون علاقة ايلخانان به جاودان ساختن كشور گشاييها و پيشرفتهاي نظاميشان است .
از آثار مهم تاريخي اين روزگار ميتوان تاريخ جهانگشاي از عطاملك جويني (تأليف : 658ق/1260م) ؛ جامع التواريخ . از رشيدالدين فضل الله همداني ( 645 ـ 717 ق / 1247 ـ 1317 م ) و تاريخ گزيده اثر حمدالله مستوفي قزويني را نام برد كه اثر اخير در 730 ق/ 1330م به پايان رسيده است. |